بله، امروز صبح با یک عضو قوی، هرگز در زندگی خود فراموش نخواهد کرد. او، به طور معمول، از طریق پارک در صندلی چرخدارش، از سکوت و طبیعت لذت می برد و ناگهان یک شلخته جوان را دید که گفت او به اسپرم نیاز دارد. او از او فرار کرد، اما او نمیتوانست در برابر وسوسه مقاومت کند و آلت تناسلی او را از شلوار خود بیرون آورد. و شلخته پدر را خوشحال با یک ضربه زرق و برق دار و جمع آوری تمام تقدیر خود را در یک مخروطی!